ناگفته ها

متن مرتبط با «آدم» در سایت ناگفته ها نوشته شده است

نیایش

  • پس از آفرینش آدم، خدا گفت به او: نازنینم آدم، با تو رازی دارم، اندکی پیشتر آی آدم آرام و نجیب آمدش، زیرچشمی به خدا می نگریست، محو لبخند غم آلود خدا، دلش انگار گریست... نازنینم آدم،(قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید)یاد من باش که بس تنهایم. بغض آدم ترکید، گونه هایش لرزید، و به خدا گفت: من به اندازه...من به اندازه گل های بهشت... نه...به اندازه ی عرش...نه... نه، من به اندازه تنهاییت ای هستی من، دوستدارت هستم...آدم کوله اش را برداشت. خسته و سخت قدم بر می داشت راهی ظلمت پرشور زمین طفلکی بنده ی غمگین ، آدم، در میان لحظه ی جانکاه هبوط، باز از خدا شنید که گفت: نازنینم آدم، نه به اندازه ی تنهایی من، نه به اندازه ی عرش، نه به اندازه ی گل های بهشت...که به اندازه ی یک دانه ی گندم فقط یادم باش.نازنینم آدم، نبری از یادم! منبع: پیام نمای شبکه2مجله آفتابگردون صفحه570   ,خدا،آدم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها