چقدر بی رحم است این روزگار چقدر نامردند این نامردمان همان هایی را می گویم که در کشاکش روزگار و جنگ روزهای نبرد حق علیه باطل فرزندم را تنها گذاشتند. ای خدا به تو پناه می برم که تو بهترین پناهی. در کربلا فرزندانم حسین و عباس را تو خود می دانی ای خدا تنها گذاشتند. تنهایی تنها مرهم دلشان بود. یاد تو ای پروردگار مهربانم شفای دل زخمی شان بود حالا چه کسی هست یار من در این دوران نامرد باشد؟ عباسم نورچشمم اگر در کربلا دست می داشت کسی جرأت نمی کرد نزدیک زینب شود . در دل هایی دارم خدایا تو خود می دانی راز دل تنگم را... .
من همانم که وقتی خبر آوردند عباس را در کربلا کشتند گفتم فرزندانم فدای اباعبدالله از حسین برایم بگویید.
عباسم را به تو سپردم ای خدای بی همتا. بگویم از دل تنگ فاطمه که بس دل تنگ است و صبور .صبوری را باید اززینب آموخت. از زینبی که کربلا را به لرزه در می آورد با اشک چشمانش.
صبوری می کنم زنب...صبوری حال مرا شناختی؟ آری من مادر عباس ام البنین ام.......
ناگفته ها...برچسب : نویسنده : رها rahaee بازدید : 1053